گویی همه وجودم، لحظه لحظه رفتن را ورق میزند. چه حس عجیبی است،بی صبرانه این سختی راه را درمی نوردی تا به میعادگاه جان برسی، گویی کعبه اکنون در من متولد میشود. عبادتگاه من در جلوی چشمانم قرار دارد
شکر میگویم پروردگار یگانه هستی را که زیارت خانهاش را نصیب من و خیلی از برادران و خواهرانم کرد، نمیدانم اکنون که موسم حج فرا رسیده، خاطرات زیبای حج آرام و قرارم را از من ربوده.
گویی همه وجودم، لحظه لحظه رفتن را ورق میزند. چه حس عجیبی است،بی صبرانه این سختی راه را درمی نوردی تا به میعادگاه جان برسی، گویی کعبه اکنون در من متولد میشود. عبادتگاه من در جلوی چشمانم قرار دارد و از خود میپرسم آیا حقیقتا سجده بر حق میگزارم یا که بر جان و غیر آن؟!
انگاه که به اطراف کعبه رسیدم سوره فتح در دلم تکرار میشد، گویی زمین و زمان به موسم اولین حج بازگشته، گویی اکنون مکه را را فتح میکنیم.یاران همه گرداگرد هم، پیامبر را جلودارمان میبینیم و(اذا جاء نصرالله والفتح)را زمزمه میکنیم.
پیامبرا! گویی نصرت خداوند میرسد و نظاره میکنی که مردم فوج فوج به سوی اسلام میشتابند. سفید و سیاه، زرد و سرخ پوست، پیر و جوان مریض و سرحال، کودک ونوجوان کفن پوشان دست از زندگی شستهاند از خود فرار کردهاند توبه کنان به سویت میشتابد.
اشکهای روی گونههایم، پاهای مشتاق همراهانم و نورانیت صحن کوی یار پاسخی بود روشن به آنها که میگویند( پی چه میگردی خدا همه جا هست).
سرزمین مکه وکعبه جایگاه دیگری دارد.
سبحان الله کل هفت آسمان و زمین همه برای توست اما چگونه ممکن است به قول شریعتی، یک چهار دیواری بی سر خانهی توست؟!
بارخدایا بزرگ معلمی تو که ساده وبی آلایش، مکعب سیاهی را نقطه وحدت مشتاقانت قرار دادهای، چه زیبا خانهای داری که به هرجهت هست و رو به جای بخصوصی ندارد، و این توجه بی بدیل خداوندگاری توست.
ما که هستیم؟ حاجی آیا باز به داراییت مینازی؟
آنجا همه باهم یکی شدهاند برای خدا، خود را برایش خالص کردهاند یک صدا فریاد میزنند: لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک...
گم شدهی این روزهای زندگی شدهام، سرگشته و حیران در کوچههای یار جاماندهام.
آری تو نیز گم میشوی، سراسر شوق میشوی، اشک میشوی، مهربان میشوی، پر تلاش میشوی
آگاه باش که هنوز منیّتت را قربانی نکردهای،
آگاه باش که در راه رسیدن به معشوق ازلی و ابدیات راه به خطا نبری و مبادا بیماری، پیری و کودکی را هل بدهی برای دیدن خدای، شاید خدای تو در وجود همان پیر و کودک و بیمار نهفته منتظر تو باشد.
من خود، خدای را دیدم، در چشمان آن پیران عاشقش دیدم .من خدا را در معلولی میدیدم که با زحمت تکرار میکرد لبیک الهم لبیک...
من خدا را در چهرهی آن سیاه پوستی میدیدم که پیاده بچه بر دوش به حج آمده بود.
من خدا را در آلاچیق آن افرادی میدیدم که از بینوایی با پای پیاده به زیارت آمده بودند.
من خدا را در لا به لای جمعیتی میدیدم که زن و مرد در کنار هم به حکم خواهری و برادری، بدون هیچ احساس بدی نشسته و با" الله اکبر" قامت میبستند، من خداوند را مهربان یافتم آنجا که درخانه خود نسبت به زنان خشنونتی ندارد و اجازه نمیدهد کسی خود را برتر از زنان بداند. آخر در دور حرم هرگز ما را بخاطر زن بودن مورد دلسردی قرار ندادند.
آنجا بود که از اعماق قلبم فریادی برمیآمد: لبیک اللهم لبیک...
آنجا به خود بالیدم که آب زمزم را هدیه زنی کرد تا طفل شیرخوارش از تشنگی تلف نشود وهدیهای باشد برای تمام قرون، آرام آرام جلو میروم و خاطره در آغوش گرفتن دیوار کعبه سرا پا و جودم را لبریز از لطف بی کران خدا میکند.
بیاد میآورم که برای همه و همهی دوستان دعا کردم چه آنان که سفارش کرده بودند و چه نکرده بودند حتی برای کسانی که دلخور و رنجور بودم از آنان! آنجا خود را تن واحده دیدم و شکر برآوردم ایزد منان را و به یاد آوردم که وعده میدهد خداوند به آنها خود را در ایمان برادر میدانند که رنجش و غلّ و غشها را از دلهایشان میزداید.
انگار تک تکشان خودم بودم، آری:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
تو دیگر خودت نیستی تو اکنون تبدیل به یک سیل خروشان و قدرتمندی، پس تا میتوانی دعا کن ببخش تا بخشیده شوی حتی برای آنها که رنجش خاطری در تو ایجاد کردهاند.
نیز دعای هدایت کن طواف را تمام کردهای پشت مقام ابراهیم نماز بگزار و جرعهای آب زمزم بنوش به صفا و مروه برو و به یاد هاجر هفت بار مسافت را درنورد و در آخر قصر کن. مبارک باد بر تو حج عمرهات، تمرینی بود برای اوج گرفتنت. آنقدر تمرین کن تا ایام تشریق شسته و سبک بال حج کنی مواظب اطرافیانت باش، چهار تمرین برای ساخته شدنت لازم است.
آزار نرسان:
خلق، جانوران و نباتات و رویت، صحبتت، همه وهمه برای خدا باشد.
تلاش کن
تو برای ساخته شدن آمدهای
توشه جمع کن حاجی!
آنجا که میگردی، پس از دوره ای پر تلاش به استراحت میروی، بیاد بیاور محمد(صل الله علیه و سلم) را چگونه در خانه ارغم بدور از از چشم مشرکان نماز میگذارد وکمی که به طرف منا حرکت میکنی، مسجد عقبه را میبینی به یاد پیمان اوس و خزرج میافتی، آری
خداوند بر ما منت نهاد مدینه را شهر پیامبر قرار داد تا نهال اسلام رشد کند، به یاد عذابهای پیامبر میافتی که غریبانه سفر کرد دست از همه چیز شست تا اسلام اوج گیرد و سعادت شامل حالمان شود شهر را با یاد رشادتهای او ویارانش بگرد به محبت الهی امیدوار شو خواستن توانستن است؛ آری سعادت دنیا و عقبی را طلب کن.
ربنا آتنا فی دنیا حسنة وفی الاخرة حسنة و قنا عذاب النار
نظرات